مطلبى كه امروز در خطبه اوّل عرض مىكنم، اين است كه دو جريان در زمان حيات امام، در سطح جهان، در ارتباط با انقلاب و با شخص امام وجود داشت. بعد از رحلت امام بزرگوار تا امروز هم، هر دو جريان باقى است و علىالظّاهر تا مدّتهايى كه خداى متعال عمل آن را مىداند، باقى خواهد بود. اين دو جريان، يكى عبارت است از جريان خصومت و دشمنى خباثت آميزى كه استكبار جهانى با انقلاب ما داشت و آن را با انواع و اقسام روشها نشان مىداد و اِعمال مىكرد و اين دشمنيها امروز هم ادامه دارد و گويا باز هم تا آن زمانى كه خداى متعال اراده كرده است ادامه خواهد داشت. جريان دوم عبارت است از جريان گسترش نهضت گرايش به اسلام و پيوستن نسلهاى جوان در بسيارى از كشورهاى اسلامى به نهضت امام رضواناللَّهتعالىعليه كه اين جريان هم در زمان امام، با وسعت و گسترش و سرعت بسيار وجود داشت و امروز هم كه چهارسال از در گذشت امام مىگذرد، باز همين جريان ادامه دارد. وقتى شما به سطح عالم نگاه كنيد، مىبينيد هر روز كه مىگذرد، در كشورهاى اسلامى، جمعى به نهضت بيدارىِ اسلامى، كه امام بزرگوار ما برانگيزاننده آن بود، مىپيوندند و آن را توسعه مىدهند.
در باب خصومت دشمنان استكبارى ما و شيوههاى دشمنى آنها با جمهورى اسلامى و انقلاب، سخن زياد گفتهايم و مطالب براى مردم خود ما و شايد بسيارى از ملتهاى علاقهمند به انقلاب و جمهورى اسلامى، روشن است. فقط همين اندازه لازم است تأكيد كنيم كه در رأس اين خصومت و دشمنى با اسلام، بيدارى اسلامى و نيز جمهورى اسلامى، رژيم امريكاو كسانى كه به آن رژيم - چه در كشورهاى پيشرفته دنيا و چه در ميان كشورهاى عقبافتاده عالم - وابستهاند، قرار دارند. علّت اين خصومت هم روشن است: چون انقلاب اسلامى، جمهورى مستقلّى را بر پايه اسلام بنيان گذاشت، به نفوذ امريكا در اين كشور پايان داد و شايد در بسيارى از مناطق جهان، چنان نفوذى را به خطر انداخت.
البته امريكا و قدرتهاى استكبارى، در گذشته، به صراحت اين دشمنى را - مگر در مواردى نادر - ابراز نمىكردند؛ اما امروز صريحاً دشمنى خودشان را با جمهورى جوان ما، با انقلاب اسلامى و با نهضت بيدارى اسلام، بيان مىكنند و به آن مباهات و تصريح مىنمايند. آنچه براى ما مهمّ است نكتهاى است كه امروز مىخواهم درباره آن مقدارى صحبت كنم.
ما درباره علّت اين دشمنى، نبايد دچار اشتباه شويم. خود آنها علّت دشمنىِ ريشهدارشان را با اسلام انقلابى و با نظام جمهورى اسلامى، مسائلى ذكر مىكنند كه به نظر ما، خلاف واقع است. واقعيت غير از آن است كه آنها مىگويند. آنها چنين وانمود مىكنند كه گويا نظام اسلامى، طرفدار تروريسم و مخالف با دمكراسى است، يا رعايت حقوق بشر را نمىكند، يا از نهضتهاى اسلامى در كشورهاى ديگر پشتيبانى مالى يا پشتيبانى تسليحاتى به عمل مىآورد. ما عرض مىكنيم: آنچه كه آنها در بيان علّت دشمنى و كارشكنيها و روشهاى خباثتآميز خود با نظام اسلامى ذكر مىكنند، خلاف واقع است. آنها خودشان هم مىدانند كه واقعيت غير از آن چيزى است كه بيان مىكنند. چگونه كسى مىتواند نظام جمهورى اسلامى را به مخالفت با دمكراسى و حاكميت مردم متّهم كند؛ در حالى كه لااقل در ميان كشورهاى اين منطقه، هيچ كشورى مانند ايران در نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد كه به آراى مردم و حضور مردم و دخالت مردم و انتخابات آزاد، اين قدر توجّه نشان داده باشد. ناظران خارجى، در هيچ يك از كشورهاى منطقه، چنين چيزى را نديدهاند. ملت ما هم قبل از دوران جمهورى اسلامى، هرگز چنين فضاهايى را تجربه نكرده بود. در چند روز آينده، انشاءاللَّه ملت ما در انتخابات رياست جمهورى شركت خواهد كرد، كه انشاءاللَّه در پايان عرايضم، نكته و توصيهاى را در اين خصوص به شما عرض خواهم كرد.
از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است و اين چيزى است كه از نظر كسانى كه جمهورى اسلامى را متّهم به ناديده گرفتن دمكراسى مىكنند، پوشيده نيست.
جمهورى اسلامى را به حمايت از تروريسم متّهم مىكنند. اين هم خلاف واقع است. خودشان هم مىدانند كه خلاف واقع است. واقعيت اين است كه نظامى كه امروز در دنيا حامى تروريسم است، رژيم ايالات متّحده امريكاست. حمايت از رژيم تروريست صهيونيستى در كشور غصب شده فلسطين، بزرگترين حمايت از تروريسم است. روشهاى خود امريكاييها، يعنى دخالتشان در كشورها، ربودن افراد و اشخاص مخالف، كشتن افراد، دخالت سازمان جاسوسى سيا در كشورهاى مختلف و ايجاد كودتاهاى نظامى و از بين بردن حكومتها و دولتهاى ضعيفى كه امريكا با آنها مخالف بوده است، همه از قلمهاى درشت تروريسم است. با اين وضع، خيلى روشن است كه اگر امريكا، جمهورى اسلامى را متهم به تروريسم كند، خودش هم مىداند كه اين ادّعايى كذب و سخنى خلاف واقع است. يا در موضوع نقض حقوق بشر، خودِ آن دولتها و از جمله رژيم امريكا، كه جمهورى اسلامى ايران و هر نظام اسلامى را در هر جا كه بخواهد به وجود بيايد - يا به وجود آمده باشد - به نقض حقوق بشر متّهم مىكنند، مىدانند كه قلمهاى درشت نقض حقوق بشر، در نزدِ خودِ آنهاست.
در نظام اسلامى، حقوق انسان از همه جا بيشتر رعايت مىشود و نظام جمهورى اسلامى، به فضل پروردگار اين را نشان داده است. امروز هم در مقابل چشم همه كسانى كه مىتوانند قضايا را بىطرفانه و منصفانه نگاه كنند، اين معنا روشن و واضح است. بنابراين، آنچه كه دشمنان جهانى اسلام و نهضت اسلامى و بيدارى اسلامى، به عنوان علل و دلايل دشمنى خودشان مىشمارند، سخن بىجا و بيهودهاى است. خودِ آنها هم اين را مىدانند. جالب اينجاست كه بسيارى از همين رجال و شخصيتهاى سياسى كه در كشورهاى غربى - چه امريكا و چه بعضى از كشورهاى اروپايى - جمهورى اسلامى و مسلمانان را با تهمتهاى ناروا، متّهم به نقض حقوق بشر مىكنند، چند صباحى كه مىگذرد و دوران مسؤوليت و رياستشان به سر مىآيد، ناگهان معلوم مىشود كه مثلاً با مافيا مرتبط بودهاند يا در فلان معاملات قاچاق سلاح و يا در فروش مواد سلاحهاى شيميايى دخالت داشتهاند! مثلاً در فروش مواد شيميايى به عراق و كشتار مردم حلبچه، خودشان دخالت داشتند و آن را تصويب يا تسهيل كردند. چه كسانى؟ همين كسانى كه دهان باز مىكنند و بهخلاف حقيقت و واقعيت سخن مىگويند و مسلمين و اسلام و ملتهاى حقطلب و جمهورى اسلامى را متّهم مىكنند! گذشت زمان - نه زمانهاى بسيار طولانى؛ بلكه زمانهاى كوتاه - ثابت خواهد كرد كه خود آنها به آن چيزى كه تهمت آن را به مردمان و دامنهاى پاك مىزدند، آلوده بودهاند.
در باب علل دشمنى استكبار جهانى با ما، حقيقت چيز ديگرى است كه مىتوانيم آن را بهطور روشن بيان كنيم. ما مىدانيم چرا امريكا با جمهورى اسلامى در ايران دشمن است. مىدانيم چرا با نهضت بيدارى اسلامى - در هر كشور از كشورهاى اسلامى كه اتّفاق بيفتد - دشمن است. مىدانيم چرا كشورهاى استكبارى، اگر ببينند در كشورى، اسلام پيروز مىشود - ولو با شيوههاى دمكراسى - براى مقابله با آن، هرچه بتوانند انجام مىدهند.
چرا هرجا كه نشانى از نداىِ امامِ راحلِ عظيم الشّأنِ ما در آنجاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حركت مىكنند، استكبار موضعگيرى مىكند؟ علل اين دشمنيها، مواردى است كه عرض مىكنم: در درجه اوّل مسأله تفكيك نشدن دين از سياست و از صحنه زندگى است. جمهورى اسلامى عملاً اثبات كرد و نشان داد كه دين در صحنه زندگى انسانها دخالت دارد و دين مقدّس اسلام نيامده است تا انسانها در كنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلكه صحنه زندگى مردم، صحنه سياست و عرصه مسائل عظيم اجتماعى و سياسى و اقتصادى، در قلمرو احكام مقدّس اسلامى است. اين، مسأله اوّل است. اين، مهمترين خصوصيتى است كه استكبار با آن مخالفت مىكند. هركس كه طرفدار دين مقدّس اسلام باشد، اگر دين را از سياست جدا كند، استكبار جهانى با او كارى ندارد. آنجايى كه دين وارد ميدان سياست مىشود و به زندگى مردم و امور اساسى حيات جهان و امور دنيوى مردم كار دارد، استكبار جهانى ظاهر مىشود. چون مىداند كه در چنان وضعى، دين، جلوِ زورگوييها و سوء استفادههاى آنها را مىگيرد و مانع چپاولهايشان آنها از منابع طبيعى و انسانى جهان اسلام مىشود.
اين از اساسىترين مسائل است. در گذشته، اين معنا را تصريح نمىكردند؛ امّا امروز، به صراحت مىگويند كه «دين را بايد از سياست جدا كنيد!» ما عرض مىكنيم كه دين اسلام - بلكه همه اديان الهى - سياست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمىشود كسى به بخشى از دين معتقد و عامل باشد و به بخشى ديگر نباشد. دين، ادارهكننده زندگى انسان در همه صحنهها، از جمله صحنه سياست است. آنها مىگويند: «بگذاريد در رأس سياست كشورهاى اسلامى، كسانى باشند كه بشود با آنها معامله كرد. بشود آنها را وادار به صرف نظر كردن از مصالح ملتها كرد. بشود نفوذ سياسى خود را، به وسيله آنها، در كشورها گسترش داد.» كسى كه با انگيزه دينى و براى رضاى خدا در كرسى و عرصه سياست حضور پيدا مىكند، پيداست كه زير بار قدرتها نمىرود. اين، اساسىترين مسأله است.
مسأله دوم، تأثيرناپذيرى از خواست قدرتهاى بزرگ است. از ديدگاه امريكا و مستكبرين، يكى از جرمهاى بزرگ جمهورى اسلامى ايران اين است كه در مسائل جهانى، تحت تأثير نظر امريكا و امثال امريكا قرار نمىگيرد. امروز شما نگاه كنيد! يك مثال واضحش، مسأله فلسطين است. روى كشورهاى عرب و بسيارى از كشورهاى اسلامى فشار آوردند كه مسأله فلسطين را نديده بگيرند و متأسفانه بسيارى از دولتها هم تحت تأثير اين فشار قرار گرفتند و آن را قبول كردند. اما جمهورى اسلامى، حرف صريح خود را در يك جمله رسا و روشن بيان كرده است كه همه منصفين عالم، آن را قبول مىكنند. آن جمله اين است كه «فلسطين متعلّق به مردم فلسطين است.»
يكى ديگر از علل دشمنيهاى استكبار با ما، همين موضوع است كه گفتهايم: دولت غاصب صهيونيست، بايد بساط خود را جمع كند. يهوديها مىتوانند در فلسطين بمانند، اما حكومت در فلسطين، متعلّق به ملت فلسطين و فلسطينيهاست و آنها، مثل همه كشورهاى ديگر، هركس را خواستند آنجا نگه مىدارند. امّا دولت صهيونيست، دولت غاصبى است. اين، موضع ما در قبال مسأله فلسطين است. امام راحل، بارها اين موضع را اعلام كردهاند و نظر قطعى جمهورى اسلامى ايران است. اين را ما بارها گفتهايم و باز هم خواهيم گفت. اعلام اين موضع، از موضوعهايى است كه دشمنان استكبارى را از ما عصبانى مىكند.
مسأله ديگر، حمايت معنوى و سياسى ما از همه كسانى است كه در راه اسلام و حاكميت اسلامى تلاش مىكنند. هركس، در هر جاى دنيا براى عزّت اسلام قيام كند، ما از او حمايت معنوى و سياسى مىكنيم. دشمن مىخواهد بگويد «شما پشتيبانى مادّى مىكنيد.» اين، دروغ است. دشمن مىخواهد بگويد «شما با نهضتهايى كه در كشورهاى اسلامى است، ارتباط داريد.» ما ارتباط سازمانى را، ارتباط رسمى را، ارتباط به آن معنايى را كه دشمن در نظر دارد، جدّاً تكذيب مىكنيم. البته امروز همه كسانى كه در دنياى اسلام، به نام اسلام صدا بلند مىكنند، تحت تأثير امام بزرگوار ما هستند. در اينكه ترديدى نيست. من در خطبه عيد فطرِ امسال گفتم: دشمن به ما مىگويد چرا انقلابتان را صادر مىكنيد؟ ما در جواب دشمن مىگوييم انقلابمان را صادر نمىكنيم. انقلاب ما صادر شد و گذشت و تمام شد! شما در مقابل يك عمل انجام شده قرار داريد. صدور انقلاب به معناى صدور يك كالا نيست كه بهطور دائم، آن هم به وسيله اشخاص بخواهد ادامه داشته باشد. صدور يك فكر و يك انديشه، به معناى آن است كه آن انديشه، صحيح است و دل انسانها را در اكناف عالم، به خود جذب مىكند. اين كار انجام گرفت و روزبهروز آثارش را در دنيا - حتّى بعد از رحلت امام بزرگوار ما - نشان مىدهد. ولى ما حمايت معنوى و سياسى مىكنيم. ما جوانانى را كه در مصر، يا در الجزاير، يا در ساير كشورهاى اسلامى، بهنام اسلام سخن مىگويند، يا مسلمانانى را كه در تاجيكستان از تفكّر اسلامى و قرآنى حمايت مىكنند، يا مسلمانانى را كه در هند، هويّت اسلامى خودشان را مىخواهند حفظ كنند، يا مسلمانان مظلومى را كه در عراق زير فشار رژيم بعثى قرار دارند، يا هر گروه مسلمانى را كه در هر نقطه عالم تفكّر اسلامى را احيا مىكند، قبول داريم و حمايت مىكنيم. قلباً براى آنها دعا مىكنيم و از بُعد سياسى، در سطح جهان از آنها حمايت مىنماييم. اين هم يكى از مسائل است.
يكى ديگر از مسائلى كه دشمن را خشمگين مىكند، دفاع از ملتهاى مسلمان است. برادران و خواهران عزيز! بيش از يك سال است كه ملت و دولت ايران، از مردم مظلوم بوسنى دفاع مىكنند و سخن حق را در آن مورد به زبان مىآورند. آنچه را كه بايد انجام گيرد، ما اعلام كرديم. باز هم اعلام مىكنيم كه غرب و بعضى از كشورهاى اروپايى و بهويژه امريكا، در قضيه بوسنى به اندازه گروههاى افراطى و متعصّب و نژادپرست صرب، گناهكارند. گناه همه اينها به يك اندازه است. ماههاست اعلام كردهايم كه راه حلِّ مسأله بوسنى اين است كه راه را باز كنيد، بگذاريد مسلمانان بوسنى بتوانند به امكانات دفاعى دسترسى داشته باشند و از خودشان دفاع كنند. اين، حرفى است كه همه منصفين عالم آن را مىفهمند و مىپذيرند. ما نخواستيم مثل بعضى از دولتهاى ديگر، خودمان را در قالب الفاظ فريبنده و بىمحتوا و پوچ - مثل قطعنامههاى بىحاصلِ شوراى امنيت سازمان ملل - محصور و زندانى كنيم. ما راه را بهطور دقيق و مشخّص گفتيم: حمايت از ملتها. حمايت از ملت بوسنى. حمايت از ملت فلسطين. اين راهى است كه پيمودنش وظيفه ماست و درست همين موضوع است كه دشمنان استكبارى ما را خشمگين مىكند.
از ديگر مسائلى كه دشمن استكبارى را نسبت به جمهورى اسلامى خشمگين مىكند، اين است كه ما با تحميل فرهنگ غرب بر ملتهاى مسلمان، مخالفيم. فرهنگ غرب، فرهنگى است كه در عين برخوردارى از نقاط مثبت، نقاط منفى هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستيم. ما مىگوييم ملتى مثل ملت ايران، يا ديگر ملل مسلمان، بايد در ميان فرهنگهاى عالم نگاه كنند و آنچه را كه برايشان مفيد و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده كنند. از اين فرهنگها، آنچه را هم كه برايشان لازم و مفيد نيست بايد طرد كنند. اما دولتهاى غربى، سردمداران نظامهاى استكبارى و بخصوص نظام امريكا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بىبندوبارى را كه جزو خصوصيات فرهنگ غربى است، به ملتهاى مسلمان و كشورهاى اسلامى تزريق و تحميل كنند. ما با اين روشها، كه مختصِّ امروز هم نيست و در تاريخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفيم. ما مىگوييم چرا شما آن روشى را كه خودتان درباره زنان انتخاب كرديد و صددرصد به زيان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانيّت و بر خلاف عقل سليم و منطق درست است، مىخواهيد به ملتهاى ديگر تحميل كنيد؟! شما براى اين منظور، از وسايل تبليغاتى و طرق گوناگون استفاده مىكنيد. ما با اين مخالفيم. و اين از جمله مواردى است كه سردمداران استكبارى را خشمگين مىكند.
برادران و خواهران مسلمانِ سراسر جهان! اينهاست آن مسائلى كه استكبار را عليه جمهورى اسلامى و نظام اسلامى تحريك مىكند. لذا شما مىبينيد وقتى در كشور الجزاير، نزديك بود كه گروههاى مسلمان، حكومت را از طريق انتخابات به دست گيرند، عدّهاى فرياد برآوردند كه «دمكراسى از بين خواهد رفت!» دمكراسى را كوبيدند، براى اينكه مىگفتند: «دمكراسى از بين خواهد رفت!» اينها تهمت زدن به نظامها و نهضتهاى اسلامى است.
مطلبى را كه در پايان مىخواهم جمعبندى و نتيجه گيرى كنم و به شما برادران و خواهران عزيز يادآور شوم، اين است: در طول نزديك به پانزده سال كه از پيروزى انقلاب ما مىگذرد، اين خصومت و دشمنى، به همين عللى كه گفتيم، از سوى ابرقدرتها عليه ما بوده است و الان هم هست. من نمىگويم كه دشمنيهاى امريكا، بر اوضاع كشور و ملت عزيز ما اثرى نگذاشته است. چرا؛ اينها به مصالح ملت ما ضرر زدند. اينها با تحميل جنگ، ما را هشت سال عقب انداختند. ما را كه بايد در جاده سازندگى حركت مىكرديم، مجبور به دفاع از كشور كردند و بسيارى از منابع اساسى ما را نيز در داخل كشور و در حين جنگ از بين بردند. بنابراين، ضرر از سوى دشمن حتمى است و در اين، ترديدى نيست. منتها يك واقعيت بسيار روشن هم وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران، با ايستادگىِ و مقاومت خود، توانسته است توطئههاى دشمنان را كه مىخواستند او را به تسليم وادارند و دوباره بر سرنوشت اين كشور مسلّط شوند و داراييهاى اين ملت را مثل پنجاه سال،صدسال گذشته غارت كنند، خنثى و آنان را نااميد كند. ملت ما با ايستادگى خود در مقابل توطئهها، توانسته است دشمن را على رغم اين همه خصومت و خباثت، در پانزده سال گذشته ناكام كند. من عرض مىكنم: شما ملت، باز هم قادريد امريكا و متّحدانش را در صحنه رويارويى با جمهورى اسلامى، به شكست مطلق بكشانيد. البته در يك مبارزه، هر دو طرف ضربهها و ضررهايى مىبينند. اما موضوع اين است كه هر طرفى كه تسليم شود و شكست را بپذيرد، همه چيزش دستخوشِ دشمنيهاى طرف مقابل خواهد شد. اينها مىخواهند همچنان كه در دوران سلطنت پهلوى بر اين مملكت مسلّط بودند، باز مسلّط شوند. شما امروز مىتوانيد در پروندههايى كه خود عُمّال رژيم گذشته بتدريج رو مىكنند، ببينيد كه امريكا بر همه امور اين كشور مسلّط بوده است. مىخواهند همان نفوذ را مجدّداً زنده كنند.
من عرض مىكنم: ملت ايران، با قدرت تمام، در مقابل اين توطئه خباثتآميز خواهد ايستاد و ما اجازه نخواهيم داد اصولى كه قوام جمهورى اسلامى از آن است - ولو دشمنى دشمنان هم به خاطر همان اصول است - متزلزل شود.
من اين جمله را هم در پايان خطبه اوّل عرض كنم: برادران و خواهران عزيز؛ ملت بزرگ ايران! شما امتحانهاى بسيار خوبى را در اين دوران طولانى داديد: امتحان اتّحادتان، امتحان آگاهيتان، امتحان همراهى و همكارىتان با مسؤولين، امتحان حضورتان در صحنههاى گوناگون. امروز موضوع انتخابات رياست جمهورى مطرح است. شركت در انتخابات يك وظيفه عمومى براى آحاد ملت ايران است. شما براى اينكه دريابيد چرا اين مشاركت وظيفه است، دو راه داريد: يكى اينكه بدانيد رأى شما به كسى كه توفيق پيدا خواهد كرد از طرف شما منتخب شود، در روحيه او، در عملكرد او، در تواناييهاى او، در حيثيّت جهانى او و در قدرت فعّاليت او در داخل، چقدر اثر مىگذارد! بدانيد كه حضور شما، بسيار تعيين كننده است. شما كسى را كه تشخيص مىدهيد براى تصدّى بالاترين مقام اجرايى كشور و در رأس قوه مجريه كشور مناسب است، انتخاب مىكنيد. اين، همان حضور مردمى است كه هنر بزرگ انقلاب اسلامى بوده است و در اين كشور، تا قبل از انقلاب اسلامى، در طول تاريخ و در طول قرنها، سابقه نداشته است. اين، يك راه. راه دوم اين است كه ببينيد دشمنان از دو، سه ماه قبل - بلكه بيشتر - تاكنون، - هر كدام كه بلند گويى و بوقى در دست دارند، شروع به تبليغات كردهاند تا شايد بتوانند كارى كنند كه انتخابات رياست جمهورى خلوت باشد. هر كدام در هر گوشه دنيا قد علم كردهاند. يك عدّه با پول امريكا راديو راه مىاندازند؛ يك عدّه با پول عراق؛ يك عدّه با پول ديگرى و ديگرى. همين گروهكهاى ضدّ انقلاب؛ همين دشمنان حقير كه راديوهايى از قبيل راديوهاى كشورهاى گوناگونْ منعكس كننده افكار آنهاست - علاوه بر وسايلى كه خودشان دارند - به ميدان آمدهاند و شلتاق مىكنند تا شايد بتوانند ملت ايران را تحت تأثير قرار دهند و اگر برايشان ممكن شود، هرچه بتوانند از آراى رياست جمهورى و حضور شركت كنندگان در انتخابات بكاهند.
چرا دشمنْ اين قدر هزينه و اصرار مىكند كه انتخابات رياست جمهورى را خلوت كند؟ آيا از اين تلاش مذبوحانه دشمن، نبايد فهميد كه حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، مشت محكمى به دهان آنهاست؟ آيا از اين ترفند محكوم به شكست، نبايد فهميد كه دشمن از حضور مردم در صحنه ناراضى است؟ اين خود، راه بسيار روشن و تعيين كنندهاى است.
من البته اطمينان دارم كه ملت عزيزمان، در اين انتخابات هم مثل انتخابات دورههاى گذشته، شركت خواهد كرد. لكن گمان مىكنم اين انتخابات، خصوصيتى دارد. امروز امريكا، صهيونيستها، سرمايهداران، گروهكها، پسماندهها و تفالههاى رژيم گذشته، همه دست به دست هم دادهاند، تا بگويند با گذشت چهارسال از رحلت امام بزرگوار، مردم نسبت به انقلاب و راه امام، سرد شدهاند. مىخواهند اين را وانمود كنند. ملت ايران بايد با قاطعيت و قدرت تمام، با حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، ثابت كند كه اگر چه چهارسال از رحلت آن بزرگوار گذشته است، اما مردم به راه او، به توصيه او و به وصيتنامه او، كه به مردم فرموده است «بايد در انتخابات شركت كنيد»، همچنان وفادارند.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم.
انّا اعطيناك الكوثر. فصّل لرّبك وانحر. انّ شانئك هوالابتر.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
الحمدللَّه رّب العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين، سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصدّيقه الطّاهرة. سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّه، و علىبنالحسين و محمّدبنعلى و جعفربنمحمّد و موسىبن جعفر و علىبنموسى و محمّدبنعلى و علىبنمحمّد والحسنبنعلى و الخلف القائم المهدى. حججك على عبادك، و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.
اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه.
من در خطبه دوم، با استفاده از روحانيتى كه در اين فضا موج مىزند، به برادران و خواهران عزيز مىخواهم چند جمله در قالب نصيحت عرض كنم:
يك جمله درباره امام بزرگوارمان است. مىخواهم به شما برادران و خواهران، استنباط خودم را از عظمت و مكانت اين بزرگوار بگويم. اعتقاد من اين است كه عظمتى كه اين مرد الهى و معنوى، حتّى بعد از در گذشت خود، در دلها و چشمها پيدا كرد و مرقد او محل زيارت مشتاقان در تمام دوره سال شده و دلها متوجّه به او و مجذوب اوست، بهخاطر اين است كه او يك انسان مخلص و پرهيزكار بود. آن بزرگوار، در همه كارها، براى خدا و در راه خدا و بهنامخدا، حركت و عمل مىكرد. ما راه خدا را بايد براى خدا و به كمك الهى بپيماييم و طى كنيم. امروز ملت عزيز ما، احتياج به اين دارد كه هر فردى، در درون و در دل خود، راهى به سوى خدا و معنويّت باز كند. بايد روزبهروز بر معنويّت خودمان اضافه كنيم. جلوههاى دنيا و فريبندگيهاى زندگى مادّى، نبايد ما را مجذوب خود كند.
تلاش مادّى، يك وظيفه است. فعّاليت در مسير سازندگى، يك وظيفه است. اما مجذوب شدن و دلبسته شدن و ترجيح دادنِ لذّتهاى دنيا و لذّتهاى مادّى بر راه خدا، يك امر ضدّ ارزش و خلاف وظيفه است. بخصوص به جوانان عزيز عرض مىكنم كه پيروزى اين انقلاب، به خاطر صفا و اخلاص گروههايى از شما مردم بود. بقاى اين انقلاب هم بهخاطر صفا و صداقت و ايمان شما ملت بود. پيروزى در جنگ تحميلى و ناكام كردن دشمن، بهخاطر توكّل به خدا و تقوا و پرهيزكارى بود. امروز هم در ميدانهاى دشوار، آنچه ما را قطعاً موفّق مىكند، توكّل و توجّه به خدا، حفظ تقوا و بىاعتنايى به زخارف و جذابيّتهاى زندگى مادّى است. اين نكته به معناى آن نيست كه به فكر نيازهاى مادّى خود نباشيم. هركس حق دارد - بلكه وظيفه دارد - به دنبال نيازهاى مادّى خود باشد؛ معاش خود را تأمين و حتّى لذايذ مشروع خود را هم تأمين كند. اما همه اينها غير از اين است كه كسى دل به دنيا بسپارد، راه خدا را فراموش كند و همه فعّاليت و فكر و حركت و سكون او را توجّه به امور مادّى تشكيل دهد.
از خداى متعال مىخواهيم كه دلهاى ما را با خودش آشنا كند.
پروردگارا! تو رابه محمّد و آل محمّد سوگند مىدهيم، ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. پرچم اسلام را در عالم، سر بلند كن. دشمنان اسلام را مخذول و منفور كن.
پروردگارا! ما و ذريّه ما و همه كسان ما را جزو متمسّكين به قرآن و اهل بيت عليهمالسلام قرار بده.
پروردگارا! دست توسّل ما را از قرآن و اهل بيت عليهمالسلام، در دنيا و آخرت كوتاه مكن.
پروردگارا! دلهاى ملل مسلمان را بايكديگر آشنا و مهربان كن. دستهاى تفرقه افكن را قطع كن.
پروردگارا! راه صلاح و نجات را به همه ما نشان بده. ما را از هدايت خود محروم مفرما و ما را بر پيمودن اين راه كمك كن.
پروردگارا! ما را مشمول توجّهات و ادعيّه زاكيّه وجود مقدّس ولىّعصر ارواحنا فداه، قرار بده. ما را، در ظهور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّس امام را از ما شاد بگردان.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم.
والعصر، انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.
والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.
1) صف: 8 و 9
جمهوري اسلامي، اين افتخار را دارد که تصميم گيري در آن، در مسائل مهمّي از اين قبيل، به عهده مردم است
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين المعصومين. سيّما بقيةالله في الارضين.
هشتمين سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازه اي براي ملتِ قدردان و وفادار ايران است که يکبارِ ديگر، ميزان علاقه و عشق و وفاداري خود را به آن رهبر راحلِ عظيم الشّأن ابراز کند و بحمدالله همان گونه که ملاحظه مي شود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غم انگيز - که تا اعماق جان، اين ملت را مصيبت زده و داغدار کرد - اين حادثه بزرگ را به دست فراموشي نسپرده است و ياد و نام و خاطره امام، در ميان مردم و در دلهاي آنان، روز به روز شادابي و طراوت ديگري پيدا مي کند. غير از ملت ايران، ساير ملتهاي مسلمان، بلکه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نکرده اند و فراموش نخواهند کرد.
امسال به مناسبت حضور عظيم مردم در عرصه انتخابات - که نمايش بزرگ ديگري از فرمانبرداري ملت بزرگ و عظيم الشّأن ايران نسبت به وصاياي امام بزرگوار بود - مي توانيم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوييم.
من در اين مناسبت، يک بار ديگر هشتمين سالگرد اين حادثه غم انگيز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسليت عرض مي کنم و همچنين ياد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سيداحمد آقا را که در مضجع پدر بزرگوار خود و در کنار آن عزيز ابدي خفته است، گرامي مي داريم و از خداوند متعال براي روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداي انقلاب اسلامي، خواستار لطف و فضل و رحمت هستيم.
در اين فرصت، دو مطلب را عرض مي کنم. يک مطلب درباره انقلاب بزرگي است که به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعيّتِ عظيم ملت از او در ايران به وجود آمد. مطلب ديگر، مطلب کوتاهي درباره خصوصيتي از خصوصيات امام است که مي خواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب کنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است.
امام بزرگوار، نهضت عظيمي را در ايران سازماندهي کرد که ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره مندان از اين انقلاب، فقط ملت ايران نبودند؛ بلکه جهان اسلام و - با يک ديد - فراتر از جهان اسلام را هم شامل مي شد. در ايران، تأثير و نتيجه کوتاه مدّتِ بسيار مهمّي که بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگوني نظام سياسي در اين کشور بود. امام بزرگوار به کمک اين ملت بزرگ، يک نظام سياسي فاسد و وابسته و منحرفي را برانداخت و به جاي آن، نظام سالم و مستقلّ و کارآمدي را در کشور ايران برسرِ کار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاي اساسي اين دو نظام، نکته مهمّي است که در اين صحبت کوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مي کنم.
آن نظام سياسي اي که امام بزرگوار ما با نهضت خود و به کمک اين ملت از بين برد - يعني نظام فاسد و وابسته پادشاهي - نظامي بود که سردمداران و مسؤولان و رؤساي آن، به سرنوشت ملت ايران و جوانان اين کشور اهميتي نمي دادند و کشور و ملت را به سمت وابستگي هر چه بيشتر سوق مي دادند. سعادت مردم به عنوان يک هدف، براي آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره کشور، با الگوهاي غلط و نامتناسبي انجام مي شد، که از کشورهاي بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمي شد؛ يعني يک نظام استبدادي و ديکتاتوري محض، تحت نامهاي گوناگون و با روشهايي که هيچکدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود.
در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بي بند و باري بودند، يا به تعبير درست تر، به سمت فساد و بي بند و باري و خودباختگي و بي ايماني سوق داده مي شدند. يعني حرکت ملت را اين طور تنظيم کرده بودند که روز به روز در کشور، بي ايماني همه گيرتر شود و مردم از ايمان معنوي درست محروم بمانند و به فساد و بي بند و باري کشانده شوند و خودباختگي در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادي و فرهنگي در کشور، مفهومي نداشته باشد. جهت کلّي حرکت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود.
در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود که به جاي آن نظام فاسد، يک نظام سياسي در اين کشور برقرار کرد که به جاي بي اعتنايي به مردم، عشق به مردم بر آن حاکم است. به جاي بي توجّهي به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق العاده به آنها در آن مطرح است. به جاي خودباختگي در مقابل بيگانگان، خودباوري در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مي کند. به جاي وابستگي سياسي و اقتصادي و فرهنگي به بيگانگان، استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي هدف قرار گرفته است.
ملت ايران، در بينش نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور برقرار کرد، نيازي ندارد که روشهاي زندگي خود را از ديگران تقليد کند و ياد بگيرد؛ زيرا داراي فرهنگ غني و عميقي است. اسلام را دارد، آموزشهاي قرآني را دارد، دستورات الهي را دارد، سنتهاي اصيل ملّي و بومي خود را دارد و مي تواند يک زندگي شيرين، زيبا، باشکوه، مرفّه و همراه با عزّت را براي خود ترتيب دهد. تفاوت شکل نظام اسلامي اي که امام بزرگوار در اين کشور مستقر کرد، با نظام فاسدي که قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين کشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشکار است. وقتي نگاه کنيد و دقّت نماييد، مي بينيد که همه نقاط منفي اي که در نظام منحطِّ پهلوي بر ملت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاي ذاتي آن نظام سياسي بود، در نظام سياسي اي که امام بزرگوار در اين کشور به وجود آورد، به نقاطي که صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است.
در نظام اسلامي، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسي براي خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهاني و سلطه استکباري نمي رود؛ استقلال کشور، متّکي به منافع و مصالح خودِ اين مردم است، نه متّکي به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان کشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در کودتاهاي نظامي و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، هيچ نقشي نداشتند؛ اما در نظام اسلامي، مردم در تعيين سرنوشت سياسي خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند.
آنچه را که امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد - که آن هم از ايمان و توکل و شخصيّت مستحکم او سرچشمه مي گرفت - بر اساس اسلام بود. يعني هدفهاي نظام اسلامي، هدفهاي اسلامي است؛ هدفهايي است که در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه هاي نظام اسلامي هم، همان مقرّرات و برنامه ها و احکامي است که در منابع اسلامي تبيين و معيّن شده است؛ يعني نظام اسلامي، نظامي است که صددرصد برخاسته از اسلام است.
ادّعا نمي کنيم که واقعيت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است - اين، چيزي است که در بلند مدّت بايد تأمين شود - اما ادّعا مي کنيم که برنامه ها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامي است و هدفها، هدفهايي است که به وسيله اسلام، براي بشر و جوامع بشري و آحاد انسان تعريف شده است. لذا آن نکته اي که عرض شد، آشکار مي شود؛ يعني چون متّکي به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ايران وسيعتر است.
در اين قريب نوزده سالي که از پيروزي انقلاب مي گذرد، يکي از نکاتي که تبليغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامي مطرح کرده اند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهوري اسلامي گفته اند که ما نمي خواهيم انقلابمان را به کشورها و در ميان ملتها صادر کنيم؛ اما آنها باز هم تکرار مي کنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همين است که وقتي نظام اسلامي بر مبناي احکام اسلام و هدفهاي قرآني تنظيم شده باشد - که شده است - در هر جاي آفاق عالم که مسلماني زندگي مي کند، اين نظام و اين انقلاب را از خود مي داند، به آن افتخار مي کند و از عزّتش، احساس عزّت دارد.
امروز جمهوري اسلامي، در صحنه هاي سياسي و بين المللي و در عرصه سازندگي کشور و در نمايشهاي سياسي عظيمي که اين ملت به وجود مي آورد - مثل همين مسأله انتخابات، يا بقيه عرصه هايي که مردم در آن حضور پيدا مي کنند - سربلند است. هرگاه يکي از اينها به وجود مي آيد، يکي از نمونه هاي عزّت و استقلال هم ظاهر مي شود. هر جاي عالم، مسلماني زندگي مي کند، وقتي اين خبر را مي شنود، احساس عزّت مي کند. چرا؟ چون نظام جمهوري اسلامي را متعلّق به خودش مي داند و اين به خاطر آن است که امام بزرگوار - طرّاح و معمار اين انقلاب - اين نظام را بر اساس هدفهاي اسلامي به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزي و جهاني و بين المللي داد.
نمي توانند اين نظام را در چارچوب مرزهاي ايران محبوس کنند. مسلمانان دنيا، اين نظام را از خود مي دانند و اين همان چيزي است که استکبار را به شدّت خشمگين مي کند. اسم اين را صدور انقلاب مي گذارند؛ يعني همان تعبيري که انقلابيّون مارکسيست، در دهه هاي ميانه قرن بيستم، به آن افتخار مي کردند؛ در حالي که ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نيستيم. وقتي که اين انقلاب، اسلامي است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقه مند و معتقدند و آن را از خود مي دانند.
ملاحظه کرديد که امام بزرگوار در طرّاحي اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسي بر اساس اين انقلاب - يعني تشکيل حکومت و نظام جمهوري اسلامي - به فضل پروردگار و به هدايت الهي، روشي را برگزيد که روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است که امام، قرآن را دوست مي داشت، خود شاگرد مکتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مي کرد و قرآن براي او برنامه زندگي به حساب مي آمد. اين، يکي از نتايج و آثار بزرگ و شکوهمند آن حقيقت است.
مطلب دومي که درباره امام است و من آن مطلب را امروز مي خواستم عرض کنم و به اختصار در ميان مي گذارم، اين است که چنين حرکت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يکي از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مي شود. چنين کار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حرکت عظيمي با اين ابعاد وسيع - همان طور که گفتم - يکي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است.
تحجّر اين است که، کسي که مي خواهد کار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يک ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يک وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حکم نمايد و کار کند و پيش برود. اين، امکان پذير نيست. معناي تحجّر آن است که، کسي که مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده کند، به ظواهر احکام اکتفا نمايد و نتواند کشش طبيعي احکام و معارف اسلامي را، در آن جايي که قابل کشش است، درک کند و براي نياز يک ملت و يک نظام و يک کشور - که نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه کند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است.
اگر در رأس نظامهاي سياسي اي که براساس اسلام، يا تشکيل شده است، يا در آينده تشکيل خواهد شد، چنين روحيه اي وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احکام اسلامي نخواهند توانست جامعه را پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا کرد. به خاطر طول سالهايي که فقهاي شيعه و خودِ گروه شيعه، در دنياي اسلام به قدرت و حکومت دسترسي نداشتند و فقه شيعه، يک فقهِ غيرحکومتي و فقهِ فردي بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حکومتي کشاند.
همچنان که اهل فن اطّلاع دارند، در ميان کتب فقهي شيعه، بسياري از مباحثي که مربوط به اداره کشورند - مثل مسأله حکومت، مسأله حسبه و چيزهايي که با کارهاي جمعي و داشتنِ قدرت سياسي ارتباط پيدا مي کند - چند قرن است که جايشان خالي است. بعضي از آنها، از اوايل هم در کتب فقهي شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حکومت. بعضي مسائل مثل مسأله جهاد - که يک مسأله اساسي در فقه اسلام است - چند قرن است که از کتب فقهي استدلالي شيعه، بتدريج کنار گذاشته شده و در اغلب کتب فقهي استدلالي، مورد توجه قرار نگرفته است.
علّت هم معلوم است. فقهاي شيعه، در اين مورد تقصير يا قصوري نکرده اند. براي آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حکومت نداشته است. فقه شيعه، نمي خواسته است جامعه سياسي را اداره کند. حکومتي در اختيار او نبوده است که جهاد بخواهد آن حکومت را اداره کند و احکامش را از کتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و کتب فقهي شيعه، بيشتر فقه فردي بود؛ فقهي که براي اداره امور ديني يک فرد، يا حدّاکثر دايره هاي محدودي از زندگي اجتماعي، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن کاربُرد داشت.
شايد بشود به جرأت گفت که فقه شيعه، عميقترين فقه هاي اسلامي است. يعني کتب فقهي فقهاي اماميّه، از لحاظ عمق، از همه کتب فقهي اي که ما ديده ايم، به طور معدّل عميقتر و دقيقتر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه هاي مختلف، در آن وجود نداشته است.
امام بزرگوار، فقه شيعه را از دوراني که خود در تبعيد بود، به سمتِ فقه اجتماعي و فقه حکومتي و فقهي که مي خواهد نظام زندگي ملتها را اداره کند و بايد پاسخگوي مسائل کوچک و بزرگ ملتها باشد، کشاند. اين، يعني نطقه مقابل آن آفتي که گفتيم تحجّر است. حتّي در اواخر سالهاي عمرِ بابرکت امام بزرگوار، مسائلي که به ظاهر جزئي مي نمود - اما با توجّه به اين که يک خط و يک سَمتگيري را به فقهاي شيعه نشان مي داد، بسيار مهم بود - پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد که آن کسي که مي خواهد نظام را اداره کند؛ آن فقهي که مي خواهد يک ملت يا مجموعه عظيمي از انسانها و ملتها را اداره کند، بايستي بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازي را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمي تواند در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همه مسائلِ زندگي مردم، نقطه اي را بي پاسخ بگذارد.
آفت دومي که در چنين مواردي، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مي کند، اين است که آنها را دچار انفعال و خودباختگي کنند و و در موضع تأثيرپذيري ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل کوه ايستاد. آن چيزي که بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم که مردم عزيز ما - بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه کنند، اين است که دشمنان نظامِ جمهوري اسلامي، وقتي نمي توانند در ميدان مبارزه روياروي، کار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نمي توانند به آن ضربه نظامي بزنند؛ نمي توانند انفجار داخلي درست کنند؛ نمي توانند ضربه هاي امنيتي بزنند؛ نمي توانند با محاصره اقتصادي، آن را به زانو درآورند - وقتي از همه اينها مأيوس مي شوند - يک راه برايشان باقي مي ماند و آن، اين است که نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت ساده تر و روشنتر، آن را وادار کنند که از گفته هاي خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه کند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام مي دهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آن چنان از فشار انباشته مي کنند که انسانهاي ضعيف النّفس، در مقابل اين فشار نمي توانند مقاومت کنند.
اگر بخواهيم يکي، دو مثال در زمينه مسائل سياسي عرض کنيم، بايد بگوييم که تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياي اسلام، مسأله اي بود که همه به نامِ آن شعار مي دادند؛ بعضي صادقانه تر، بعضي همراه با ظاهرسازي؛ ولي به هر حال، همه حکومتهاي اسلامي، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مي گفتند و تکرار مي کردند. فشار استکبار و دشمنان شروع شد. يعني همان کساني که از اوّل، باني غصبِ کشور فلسطين از يک ملت - يعني ملت فلسطين - و سپردن آن به دستِ يک مجموعه مهاجر و دروغين و يک ملت ساختگي بودند، شروع به فشارآوردن بر روي دولتها و شخصيّتها کردند.
ملت کنوني صهيونيستِ اشغالگر، يک ملت ساختگي است. هيچ عنصري از عناصر اصلي يک ملت در اشغالگران نيست، از جاهاي مختلف عالم، با ديدگاههاي مختلف، با مناشئ اجتماعي مختلف و با عقايد گوناگون آمده اند؛ صرفاً از جهت اين که به نژاد بني اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده اند، ولي آنها را به عنوان يک ملت تلقّي کرده اند. يک ملت تصنّعي و دروغين؛ براي اين که بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان - يعني قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام - پايگاهي براي استکبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريکا حداکثر استفاده را از آن مي برد و اهداف استکباري خود را تأمين مي کند.
همانهايي که اين زمينه را به وجود آورده اند، شروع به ايجاد فشارهاي تبليغاتي و سياسي بر روي دولتها و شخصيّتها و نظامهاي سياسي کرده اند و باب گفتگوهاي پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشوده اند و کاري کرده اند که اين شعار عمومي مسلمانان را بتدريج از زبان دولتها بگيرند؛ والّا از ملتها که نمي توانند بگيرند. همان کساني که پانزده يا بيست سال قبل، دولت صهيونيست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادي قرار داده بودند، امروز براي ايجاد ارتباط اقتصادي با او، مسابقه مي گذارند! اين، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاي متمرکز استکبار، چه از لحاظ تبليغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادي و غيره، به قدري بر اينها به طور متوالي وارد مي آيد، که احساس مي کنند ناچارند عقب نشيني کنند، و عقب نشيني مي کنند. اين، خودباختگي و انفعال در زمينه مسائل سياسي است.
همين قضيه، به
نظرات شما عزیزان: